شاهزاده آرین میرزاییشاهزاده آرین میرزایی، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

بقچه عشق

فریاد خاموش

یک دقیقه سکوت!! به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکرکودکانه باقی ماندند! به خاطر امیدهایی که به ناامیدی مبدل شدند! به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم! به خاطر قلبی که زیر پای کسانیکه دوستشان داشتیم له شد! به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند! یک دقیقه سکوت!! به احترام کسانیکه شادی خود رابا ناراحت کردنمان بدست آوردند! به خاطر صداقت که اینروزها وجودی فراموش شده است! به خاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید! یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!  برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد! با تشکر ویژه از مامان سونیای عزی...
4 مرداد 1392

اولین آرایشگاه رفتن عشق مامان

              سلام زیباترینم بالاخره تصمیم گرفتم برخلاف میل باطنیم موهات رو کوتاه کنم. فقط برای راحتی تو که از همچی برام مهمتره. اینو خودت میدونی که توبرای مادر زیباترینی عزیزکم چه با موهای بلند وچه کوتاه...حتی بدون مو... این اواخرگرمای هوا وبلندی موهات دیگه برات ناراحت کننده شده بود اینبود که دیروز عصر با بابایی رفتیم آرایشگاه نزدیک خونمون تا  موهای لخت و بلند گل پسر رو کوتاه کنیم .واین اولین بار بود که شما رو آرایشگاه بردیم.قبلا فقط در حد کوتاهی چتری های جلوی سرت موهات رو کوتاه کرده بودیم اما کل موهات رو هنوز دست نزده بودیم (اونم توی خونه وزمان خواب به...
3 مرداد 1392

دنیای شیرین یکسال ونیمگی

     سلام آقا آرین شیرین من قربون خودت ودنیای شیرینت برم که روز بروز قربون خدا برم شیرینترم میشه که هیچ شیرینی ای تودنیا باهاش برابری نمیکنه گل گلکم... شیرینکم ...عسلکم......فدای اون زبون شیرینت بره مامان که کلمه هارو که ادا میکنه مامانی بیهوش میشه....واییییییییییییییییییییییییییی که خیلی شیرینییییییییییییییییییییییییی پسرررررررررررررررررررررررررررررر پسرم اینروزها معنی ومفهوم بازوبسته وبالا وپایین وعقب وجلو رو بخوبی میدونه.تازه عقب عقب که میره میگه عبب(فتحه روی ب اول)وبعد یهویی به سمت جلو میدوه ومیگه جئووووو ولباش رو به حالت ووووو غنچه میکنه که شهد وشکر ازش میبارههههههه.... وقتی از راپله...
29 تير 1392

آرین خان و دوستان دوقلواش(عماد ومیعاد )

سلام بر عشق و  امیدم پسر شیرینتر از جونم امروز مامان میخواد خاطره یه شب بیادموندنی وشاد رو برات بنویسه که در کنار دوقلوها ی آقای عذرایی داشتی. سه شنبه شب در تاریخ 28خرداد آقای عذرایی از دوستان دانشگاه بابا ما رو به شام بخاطر سالگرد عقدشون دعوت کردند.طبق قرارمون  ساعت 9شب آقای عذرایی وخانواده مجترمشون اومدند جلوی درب ساختمون ما تا باهم برای  شام بریم بیرون.ماشاالله دو قلوها عماد ومیعاد خیلی شیرین تر از قبل شده بودند. مامان هم از قبل یعنی وقتی داخل  خونمون آماده میشدیم ومنتظر بودیم تا دوستانمون برسندبرای گل پسر توصیح داده بودکه قراره امشب با عماد ومیعاد دیدار کنه . تا اونا رو داخل ماشینشون دیدی لبخ...
1 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بقچه عشق می باشد